تباهي،سکانس پاياني عشق پوشالي
اين داستان روايتگر عشقي از نفس افتاده و دلزدگي هايي است که آرام و بي صدا به قلب زندگي خزيده و باعث نابودي کانون گرم خانواده شد و تباهي ،سکانس پاياني عشق پوشالي را رقم زد.
ادامه دادستان👇👇
به گزارش پایگاه خبری بوتک نیوز به نقل از خبرگزاري پليس،مشاور و مددکار کلانتري نقل مي کند يک روز صبح پاييزي که باد شديدي مي وزيد و برگ هاي زرد درختان را به اطرف مي برد.
ناگهان زني که خود را فريبا با ۳۶ سال سن معرفي کرد با صورتي برافروخته و آشفته وارد کلانتري شد،رنگ صورتش سفيد شده بود انگار که جسمي بي روح بود، سريع به آبدارخانه رفتم و ليواني آب برايش آوردم و او را به آرامش دعوت کردم و ماجرا را جويا شدم.
او گفت از بازگو کردن داستانش شرم دارد، وپس از قورت دادن نفسش به سختي آهي کشيد، جرعه اي آب خورد و اين گونه بازگو کرد.
در خانه پدر هيچ وقت پدرم رفتار خوبي با من نداشت و بيشترتوجه اش به برادرانم بود، ياد ندارم که مرا بوسيده باشد، ۱۹ساله بودم که مرا بدون اينکه از من نظري بخواهد و اهميتي به نظرم بدهد به زور به عقد قاسم درآورد که با وي ۱۴ سال اختلاف سني داشتم.
هيچ علاقه اي به قاسم نداشتم، بيشتر روزهاي زندگي با قاسم به تنهايي سپري مي شد، قاسم از صبح که از خانه براي کار بيرون مي رفت و عصرها خسته و کوفته به خانه بر مي گشت و من روزم را با تهيه کردن غذا و شست و شوي لباس ها و تميزي خانه مي گذارندم .
احساس مي کردم زندگي ام تکراري شده و قاسم اصلا به من توجه نمي کند و هروقت اعتراض مي کردم مرا را سرزنش مي کرد و مي گفت اينجا خانه پدري ات نيست که همش بخوابي و غذاي آماده مادرت را بخوري،اينجا بايد خانه را مديريت کني.
احساس مي کردم برايم ازدواج زود بود و از لحاظ سني هم با همسرم اختلاف سني داشتم ، عقايدمان با هم فرق مي کرد، وقتي هم صاحب دو فرزند دختر شدم باز هيچ تغييري در روند زندگي مشترکمان بوجود نيامد و تنها دليلم براي ادامه زندگي دو فرزند دخترم بود.
هميشه احساس مي کردم قاسم هيچ علاقه اي به من ندارد،دوست داشتم يک بار به من بگويد عزيزم يا به ياد ندارم به من بگويد دوستت دارم ، يعني احساس مي کردم بلد نبود ولي زندگي آرامي داشتيم.
من در طول زندگي هرکاري کردم به همسرم علاقه مند نشدم چون در نوجواني خواستگارم مردي به نام يوسف بود و من هميشه احساس مي کردم شايد زندگي با يوسف بهتر بود و به اين موضوع مدام فکر مي کردم.
يک روز صبح که براي خريد سبزي به بازار رفتم به صورت اتفاقي با يوسف روبرو شدم انگار که زندگي ام جان دوباره اي گرفت ،اصلا به وضعيت زندگي ام و به دخترانم فکر نکردم ،فکر مي کردم که دارم از زندان درونم آزاد مي شوم.
بدون اينکه به کسي چيزي بگويم و يا جريان را با کسي در ميان بگذارم مخفيانه به صورت تلفني با او ارتباط گرفتم.
يوسف شماره مرا داشت و هرروز با هم تلفني در ارتباط بوديم در اين مدت از شرايط چند سالي که ازدواج کرده بودم برايش مي گفتم ، به يوسف خيلي وابسته شده بودم و مدام منتظر بودم تا به من زنگ بزند و بگويد فريبا جان من خيلي دوستت دارم.
متن پيام هاي عاشقانه يوسف را پاک نمي کردم و مدام آن پيام ها را در خلوت خودم مي خواندم تا اينکه همسرم که پيامک هاي گوشي موبايلم را خوانده بود، ، قضيه را فهميد و اين موضوع باعث طلاق از همسرم شد اما برايم مهم نبود چون من يوسف گم گشته ام را پيدا کرده بودم و احساسم اين بود که خيلي مرا دوست دارد.
بعد از طلاق مدتي از يوسفم خبري نبود تا اينکه يک روز شماره اي ناشناس با من تماس گرفت و من که بي تاب يوسف بودم، گوشي را برداشتم مردي با صداي آرام و دلنواز خود را دوست يوسف معرفي کرد و گفت يوسف گفته که تو را پيش او ببرم ،حال خوشي نداشتم مي خواستم با کسي درد دل کنم چه کسي بهتر از يوسف، معطل نکردم و با او رفتم.
در مسير راه تعداد ۲ مرد ديگر سوار خودرو شدند ،مرد جوان گفت نترس اين ها مسافرن، تا اينکه ناگهان فرمان خودرو را چرخاند و وارد يک جاده فرعي شد…
حالا فهميدم که يوسف عشق اسطوره اي من نبود و مرا براي خودم نمي خواست و من طمع شرط بندي هاي يوسف شده بودم.
حال که از کرده خود پشيمانم چون بخاطر عشق نافرجام جواني، بچه هايم و همسرم را رها کردم و اين همه سال زندگي ام را تباه کردم حال ديگر دليلي براي زندگي ندارم وتنها باخود مي گويم کاش مي مردم، قاسم خيلي مرد خوبي بود و من اشتباه مي کردم، کاش آن روز ها دوباره بر مي گشت ،کاش دوباره با همسر و دخترانم به پارک مي رفتيم ،کاش قدر زندگي آرام و آسايشي که قاسم براي من و دخترانم فراهم کرده بود مي دانستم ، کاش…..
ادامه 👇👇👇
🔹نظريه کارشناس:
ازدواجي که پايه و اساس ان بدون شناخت انجام شود باعث به وجود امدن اختلاف و در نهايت طلاق ….مي شود که مي بايست در انتخاب همسر از طرف زوجين و خانواده هاي انان نهايت دقت و شناخت لازم به عمل ايد .
عدم محبت،عشق وعلاقه از سوي زوجين به باعث وابستگي و تمايل هريک از زوجين به شخص ثالث ميشود که تبعات جبران ناپذيري براي هريک از اين افراد به دنبال خواهد داشت.
مراجعه به مشاوران و مددکاران قبل از انجام ازدواج براي زوجين و خانواده آنان امري بديهي ضروري مي باشد.
تلاش شود در حين زندگي زناشويي چنانچه در رابطه زوجين سردي و مشکل خاصي به وجود ايد مراجعه به مشاوران مدنظر قرار گيرد تا کانون خانواده انان دچاربحران و… نشود.
تهيه و تنظيم: مشاور و مددکار مرکز مشاوره آرامش پليس ايلام
- تحریریه بوتک نیوز
- کد خبر 15401
- بدون نظر
- پرینت